خودِ گردانِ خودْگردان

نوشتار ها و سروده های محسن زارع

خودِ گردانِ خودْگردان

نوشتار ها و سروده های محسن زارع

خودِ گردانِ خودْگردان

زیبایی َت را تاب آر
و از وجودِ خود ایمن باش!

آخرین نظرات
  • ۱ مهر ۹۷، ۰۸:۳۰ - عرفان پاپری دیانت
    *ه‍
شنبه, ۸ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۴۱ ب.ظ

با هیچ کس سخن نگفته ام

از ورای عالم آب و گل،

پسِ کوه غیب،

-چون یأجوج و مأجوج-

در هم می‌شدیم.

ناگاه

به صدای «اِهبِطوا»،

از آن برآمدیم تا فروآییم.

از دور

   سواد ولایت وجود دیدیم.

از دور

  رَبَضِ شهر و درختان پیدا نبود،

چنان که به طفلی

   هیچ از این عالم چیزی نمی‌دیدیم،

اندک اندک

پیش می‌آمد.

آسیب دانه و دام

ما را پیش می‌آورد.

ذوق دانه غالب بود

 بر رنج دام.

اگرنه وجود محال بودی...

این سخن تمام نیست.

خواب نمی‌برد.

سر بر تو نهم تا خواب برد...

 

مقالات شمس/ جعفرمدرس صادقی/ نشر مرکز/ صفحه130/ با هیچ کس سخن نگفته ام، الّا با مولانا

___________________________

رَبَض: دیوار شهر- آنچه اطراف شهر باشد به نشانۀ سکونت

پ.ن: این چنین تکه‌تکه کردنش با من.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۱۰/۰۸
محسن زارع

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی