رسول خون،
-برگ سرخی
بر جریان جوی-
به کدامین باغ؟
6/21
ــــــــــــــــــــــــــ
می گویند بهار ِ عرفانیست!!!!الله اعلم!
رسول خون،
-برگ سرخی
بر جریان جوی-
به کدامین باغ؟
6/21
ــــــــــــــــــــــــــ
می گویند بهار ِ عرفانیست!!!!الله اعلم!
کودکی که
چین و چروک و کهنگی را بر صورت پیرمرد،
پیرمردی که
لباس های پوسیده ی کودکیاش را
می نگرد!
اصلاح شده در93/6/21
_____________________
که چی؟
سایه های گنجشککان
می گذرند چه به سرعت از بَرِ دیوار
دیوارِ گرم
-هوای دم کرده ی غروب-
تصویر سکوت و سکون است
و صبر
در پناه بنای محزون«ماندن»!
سایه ها قد می کشند و
دور می شوند
(چون یاد مرده ای)
دورتر و
دورتر.
و ماه پنجره ی کوچکی می شود
بر چهره ی محو زندانی
(نور فانوسی بر دستان و تیشه ی
کاونده ای در ظلمت)
پنجه می کشد
بر صورت محوش.
باد زوزه می کشد میان سبزهزار اطراف
و اسبی بی لگام
-تازان- دور می شود.
اصلاح شده در 93/7/8