ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از کجا آمد نهیب باد ،
ناگاه در من
کاغذان خالی و گاهی
سیاه با نقش های بی مزه را زیر و بالا کرد
پی دستخط مردی با
کلاه و شال
خنده بر لب، پای افزار
محکم، در آستانه یْ در
و نگاهش در تلاقی با درخشانْ ماه
در نگاهم مانده برجا ، هنوز
آشنایی دور یا نزدیک، نمی
دانم:
آیینه ای تکرار در تکرار در آیینه ای
که دستی بی قواره برون می آید و
ناخن کشان
هی ناله وناله چون جیغ،
آیینه،
آن طرف تر قار قار
پرکشیدند از نهالی خرد،
.
.
.
خیابان خالی، شب تنها
پیاده رو با دانه های
برف پچ پچ به راه انداخت....
27 دی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن:این متن بالا یک درمان است،نه شعر.دارویی که نفسم می گیرد وقت نوشتنش و،انگار که
جدالی درونی، وسر آخر نفس راحتی می کشم ،باری را که به زمین گذاشته ام.این چهار شعر پایین جدیدترین هاست. نقدهای
شما مرا بیشتر یاری می کند.