خودِ گردانِ خودْگردان

نوشتار ها و سروده های محسن زارع

خودِ گردانِ خودْگردان

نوشتار ها و سروده های محسن زارع

خودِ گردانِ خودْگردان

زیبایی َت را تاب آر
و از وجودِ خود ایمن باش!

آخرین نظرات
  • ۱ مهر ۹۷، ۰۸:۳۰ - عرفان پاپری دیانت
    *ه‍

۸ مطلب با موضوع «از دیگران» ثبت شده است

از ورای عالم آب و گل،

پسِ کوه غیب،

-چون یأجوج و مأجوج-

در هم می‌شدیم.

ناگاه

به صدای «اِهبِطوا»،

از آن برآمدیم تا فروآییم.

از دور

   سواد ولایت وجود دیدیم.

از دور

  رَبَضِ شهر و درختان پیدا نبود،

چنان که به طفلی

   هیچ از این عالم چیزی نمی‌دیدیم،

اندک اندک

پیش می‌آمد.

آسیب دانه و دام

ما را پیش می‌آورد.

ذوق دانه غالب بود

 بر رنج دام.

اگرنه وجود محال بودی...

این سخن تمام نیست.

خواب نمی‌برد.

سر بر تو نهم تا خواب برد...

 

مقالات شمس/ جعفرمدرس صادقی/ نشر مرکز/ صفحه130/ با هیچ کس سخن نگفته ام، الّا با مولانا

___________________________

رَبَض: دیوار شهر- آنچه اطراف شهر باشد به نشانۀ سکونت

پ.ن: این چنین تکه‌تکه کردنش با من.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۷ ، ۲۳:۴۱
محسن زارع

«متن زیبا و معروف نیایش برای صلح، تا پیش از 1913 ناشناخته بود. این متن پشت یکی از شمایل‌های فرانچسکوی قدیس نگاشته شده بود. اما انتساب این نیایش به او در 1936 تایید گردید و پس از آنکه متن آن در 1945 از تریبون سازمان ملل در سانفرانسیسکو خوانده شد، انتشار جهانی یافت».


 

خداوندا مرا وسیله ی صلح خویش قرار ده.

 

آنجا که کین است، بادا که عشق آورم.

آنجا که تقصیر است، بادا که بخشایش آورم.

آنجا که تفرقه است، بادا که یگانگی آورم.

آنجا که خطاست، بادا که راستی آورم.

آنجا که شک است، بادا که ایمان آورم.

آنجا که نومیدی ست، بادا که امید آورم.

آنجا که ظلمات است، بادا که نور آورم.

آنجا که غمناکی ست، بادا که شادمانی آورم.

 

خداوندا، بادا که بیشتر در پی تسلی دادن باشم تا تسلی یافتن،

در پی فهمیدن باشم تا فهمیده شدن،

در پی دوست داشتن باشم تا دوست داشته شدن.

 

چه با دادن است که می گیریم،

با فراموشی خویشتن است که خویشتن را باز می یابیم،

با بخشودن است که بخشایش به کف می آوریم،

با مردن است که به زندگی برانگیخته می شویم.1

آمین.

____________________________

رفیق اعلا، نوشتۀ کریستین بوبن، برداشتی از زندگی فرانچسکوی قدیس، مؤسس یکی از بزرگترین فرقه‌های کاتولیک. بوبن سعی دارد برای ما بگوید که چطور فرانچسکو درک خود از خداوند را به عنوان «رفیق اعلا»، جایگزین «حضرت اعلا» می کند؛ عنوانی که در کتاب مقدس با آن خداوند را مورد خطاب قرار می‌دهند. نیایش های دلنشین فرانچسکوی قدیس که در بخش پایانی کتاب آمده، لطف نزدیک‌شدن به این کتاب را دو چندان می کند.

__________________________________________

1-رفیق اعلا/ کریستین بوبن/ پیروز سیار/ انتشارات طرح نو/ ص107


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۳۷
محسن زارع

یکی از تجلی گاه های راز در این عالم، مسئله ی «بخت» و «اقبال» و «پیش بینی ناپذیری» احوال عالم است. این مسئله خصوصاً برای سالک عارف، فوق العاده مهم است.عارف آن معنا را عمیقا در تجربه های روحی خود می آزماید و می بیند که نشیب و فراز وقبض و بسط های روحی وی، به هیچ وجه قابل پیش بینی و ضبط و مهار نیست و آینده ی سلوک وی نامعین است.

وضعیت روحی سالکان در طی سلوک بسیار شبیه وقایعی ست که در عالم خرد و مادون اتم(یعنی در عالم میکروفیزیک) می گذرد. در عالم ماکروMacro، قوانین معین و دترمینیستیکDeterministic حاکم است و تا اوایل قرن بیستم، مهم ترین وظیفه ی علم را پرده برداری از آن قوانین قطعی و آهنین می دانستند. امّا با کشف جهان اتمی و زیر اتمی، فیزیک دانان رفته رفته با این احتمال قوی مواجه شدند که گویی جهان خرد ،تابع قوانین علیت نیست و به اصطلاح نامتعینIndeterministic است و آنچه در سطح زبرین(ماکرو) رخ میدهد، برآیند تقریبی از برخوردهای تصادفی و احتمالی ذرات خرد در سطح زیرین(میکرو) است.

در عالم روح هم گویی ماجرا از همین قرار است. تا کسی پا به عرصه ی سلوک ننهاده است، دنیای او همان دنیای کلان و درشت است و حرکات محتاج ضربه ها وتکان های شدید است. یعنی آستانه ی حساسیت بالاست، لذا تحریکات باید چندان قوی و شدید باشد که بتواند حساسیت شخص را برانگیزد. روح غیر حساس و غیر لطیف،برانگیختنی نیست، مگر با تکان های هولناک؛ امّا وقتی شخص در جاده ی سلوک روحی ومعنوی گام نهاد ، حساسیت های او افزون وافزون تر می شود. کوچک ترین حادثه ای برای او پیامی دارد و هوشیاری و بیداری وی را برمی انگیزد. نسبت به کوچک ترین محرکی عکس العمل نشان می دهد؛ آن هم نه به معنای «از جا به در رفتن» است که با «سکینه»ی عارف منافات داشته باشد. این حساسیت روحی موجب می شود که سالک اندک غبار ملال را بر روح خود احساس کند، اندک بی عنایتی یا عنایت ورزی از جانب محبوب را دریابد، و هرروز او با روز قبل ش متفاوت باشد. مولانا احوال خود در این مقام را به این بیان توصیف می کند:   سخت نازک گشت جانم ازلطافت های عشق

 

بسط تجربه های نبوی/ص179
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۲۳
محسن زارع

این جای آخرین عیدی امسال اگر سر زدید(تا مدتی نِت نداشتم ). انیمیشن کوتاه عجیبی ست.


دریافت
عنوان: قلب
توضیحات: heart

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۵ ، ۰۱:۳۸
محسن زارع

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

«در آن حوالی افراد بسیاری را می شناخت و برای همین سفر را دوست داشت.آدم همیشه دوستان تازه ای می یافت وبا این وجود مجبور نبود هرروز کنار آنان بماند.اگر آدم همواره همان آدم های ثابت را ببیند-ودر مدرسه الهیات چنین بود- احساس می کند آنها بخشی از زندگی‌اش را تشکیل می دهند؛ و از آنجا که به بخشی از زندگی ما تبدیل می شوند، به تغییر دادن زندگی ما نیز تمایل می یابند. اگر آدم آنطور که آنان انتظار دارند عمل نکند ،او را به باد انتقاد می گیرند. چون هر کس فکر می کند دقیقا می داند که ما چگونه باید زندگی کنیم، امّا هرگز نمی دانند چگونه باید زندگی خودشان را بِزیَند.»

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کیمیاگر-ص50-پائولو کوئلیو

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۲ ، ۱۵:۲۲
محسن زارع

حواس پنجگانه

بینایی‌ام را در مدرسه

بویایی‌ام را در خیابان

شنوایی‌ام را در اداره

چشایی‌ام را در آشپزخانه جا می گذارم

باز نشسته می شوم

حس لامسه را بر می دارم

به اتاق خواب که می رسم

تخت،پیانو می شود!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خطابه ی نهنگ

با آب شش های ترانزسیتور

24 ساعته آروغ می زنند

مستطیل راه می روند

ایستاده می خوابند

در بسته بندی های شش تایی

شعرهای معدنی پخش می کنند

خسته که شدند می نشینند

پشت سر دریا،صفحه می گذارند

این ماهیان آکواریوم!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آ

از دهان باز

دندان پزشک،دندان را می بیند

کلّه پز، زبان را

شاعر حرف تازه را

امّا کسی نمی داند

صاحب این دهان باز

یخ زده است!

اکبر اکسیر/ملخ های حاصل خیز

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۲ ، ۱۷:۲۷
محسن زارع

من ترا برای شعر

بر نمی گزینم

شعر،مرا برای تو

برگزیده است

در هشیاری

به سراغت نمی آیم

هر بار

از سوزش انگشتانم

در می یابم که باز

نام ترا...

می نوشته ام...

حسین منزوی

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۲ ، ۱۹:۵۲
محسن زارع
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

- از کدام پنجره می رسد بهار؟

- همان که بسته ای.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

- از پرندگان چه دیده ای؟

ـ آسمانی که نیست.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

- من بی سایه ام،تو بی ثمر! -

پاره سنگی به سرو

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

- چرا برگ هایش فروریخت؟ -

پرسید باد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن:چند شعر از کتاب«مکالمات» سروده های آقای سیروس نوذری عزیز

 شعرهایی دارد که به کل این کتاب می ارزد وشعرهایی هم..

چند شب پیش دیدمشان ،پرسیدم: همه ی شعرهاش را دوست دارید؟

گفتند: بخواهم تجدید چاپش کنم 10درصدش را حذف می کنم.(بین خودمان باشد یه کم بیشتر باید حذف بشود!)

ولی درهر صورت پراز تجربه های جدید است این کتاب،از دستش ندهید!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۲ ، ۱۹:۴۹
محسن زارع