خودِ گردانِ خودْگردان

نوشتار ها و سروده های محسن زارع

خودِ گردانِ خودْگردان

نوشتار ها و سروده های محسن زارع

خودِ گردانِ خودْگردان

زیبایی َت را تاب آر
و از وجودِ خود ایمن باش!

آخرین نظرات
  • ۱ مهر ۹۷، ۰۸:۳۰ - عرفان پاپری دیانت
    *ه‍

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است


+.....

-مگه تو خوابیدی؟

+....

- من یه خوابی دیدم

+...

- دریا آروم بود و من بیدار، صدامُ هیچ کس نمی شنید. وقتی می دویدم و فریاد میزدم، دریا آروم بود.خیلی[ سکوت]

+....

- نه نمی شنوه. دریایِ آروم گوشِ صداهایی ـه که کسی نمی شنوه، وقتی آرومه، باید سکوت کنی تا دریا بشنوه.

به هر حال روز ادامه داره.

+....

- حرفی ندارم.روز می گذره، مثه توکه می گذری از من. تو به روز می رسی، اما من روزُ شروع میکنم.یکی می گذره، یکی شروع میکنه، هه![ خنده ای توخالی و کوتاه]


------------


صدای سانحه می آید.سانحه ای از سوانح. گویی قرن ها عاشقت بوده ام. و کدام صورت توست از تمام صورت ها؟ کدام کنار، کنار توست؟چراغ برگرفته ام و چهره ها را یکی یکی روشن میکنم.یکی یکی را، چهره ها و نگاه ها را می گشایم. و بعد دست می کشم و سراغ دریچه ای دیگر می روم. همه چیز در سکوت رخ میدهد، آمد و رفت چهره ها و دریچه ها، و چراغ گردانی های من.


___________________________

یادداشت هایی که در راه تهران(اتحادیه انجمن ها/اوایل اسفند) مینوشتم، دیالوگ ها را با امیر مهدی بداهه نویسی میکردیم. دیالوگ های او گم شد(وهویت مونولوگی اش را بیشتر نشان داد). منفی ها لیلی بود و مثبت ها را نمیدانم چه اسمی برایش گذاشته بود(اسم لیلی هم پیشنهاد خودش بود). خانه ی کنار دریای جنوب بودند. لیلی از خواب پرید و مرد هم بیدار شد.    

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۵ ، ۱۰:۳۵
محسن زارع