خودِ گردانِ خودْگردان

نوشتار ها و سروده های محسن زارع

خودِ گردانِ خودْگردان

نوشتار ها و سروده های محسن زارع

خودِ گردانِ خودْگردان

زیبایی َت را تاب آر
و از وجودِ خود ایمن باش!

آخرین نظرات
  • ۱ مهر ۹۷، ۰۸:۳۰ - عرفان پاپری دیانت
    *ه‍

۴ مطلب با موضوع «دریافت و نوشتار» ثبت شده است

چرا ساده ننویسم برای بزرگداشت چیزهای ساده‌ای که روزانه بارها نگاه‌شان می‌کنم، و شاید کسی نبیندشان؟ من که مامورم به نوشتن و خلاص من آنجا بوده. پس وامدار نوشتنم؛ بی منت.

چه می‌خواستم بگویم؟ آها. همین که رها شده‌ام. قدرتی یافته‌ام گریزان در این رهاشدگی، با حزنی که ردش را بگیری هزاران کیلومتر پشت سرم رد قدم گذاشته است. همین روزانگی که برای من ساده نیست. برای من به عادت نمی‌گذرد حتی وقتی به عادت، آ ن‌ را به خودم تحمیل می‌کنم و زجر می‌کشم. بی‌تعارف، این که رنجی نیست. اندکی تحمل در برابر آنچه طبیعت انسانی و خدادادی داده است. شکر برای بد و خوبش که هر کدام حکمتی ست.

عزیزان، زندگی گذشتنی‌ست و می‌گذرد، سپر کنید جان تان را دربرابرش. می‌گذرد. نق نزنید. می‌گذرد. به والله که می‌گذرد. و اگر خیرسرتان سپرساز خوبی نیستید، راه حل های خوب دیگری هم توصیه شده: چون به دریا درافتادی و شنا نمی‌دانی، مرده شو! تا آبت بر سرنهد.


 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۸ ، ۰۱:۱۰
محسن زارع


+.....

-مگه تو خوابیدی؟

+....

- من یه خوابی دیدم

+...

- دریا آروم بود و من بیدار، صدامُ هیچ کس نمی شنید. وقتی می دویدم و فریاد میزدم، دریا آروم بود.خیلی[ سکوت]

+....

- نه نمی شنوه. دریایِ آروم گوشِ صداهایی ـه که کسی نمی شنوه، وقتی آرومه، باید سکوت کنی تا دریا بشنوه.

به هر حال روز ادامه داره.

+....

- حرفی ندارم.روز می گذره، مثه توکه می گذری از من. تو به روز می رسی، اما من روزُ شروع میکنم.یکی می گذره، یکی شروع میکنه، هه![ خنده ای توخالی و کوتاه]


------------


صدای سانحه می آید.سانحه ای از سوانح. گویی قرن ها عاشقت بوده ام. و کدام صورت توست از تمام صورت ها؟ کدام کنار، کنار توست؟چراغ برگرفته ام و چهره ها را یکی یکی روشن میکنم.یکی یکی را، چهره ها و نگاه ها را می گشایم. و بعد دست می کشم و سراغ دریچه ای دیگر می روم. همه چیز در سکوت رخ میدهد، آمد و رفت چهره ها و دریچه ها، و چراغ گردانی های من.


___________________________

یادداشت هایی که در راه تهران(اتحادیه انجمن ها/اوایل اسفند) مینوشتم، دیالوگ ها را با امیر مهدی بداهه نویسی میکردیم. دیالوگ های او گم شد(وهویت مونولوگی اش را بیشتر نشان داد). منفی ها لیلی بود و مثبت ها را نمیدانم چه اسمی برایش گذاشته بود(اسم لیلی هم پیشنهاد خودش بود). خانه ی کنار دریای جنوب بودند. لیلی از خواب پرید و مرد هم بیدار شد.    

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۵ ، ۱۰:۳۵
محسن زارع


آفتاب و سیگار



با توام! با تو که هیچ وقت هیچ چیز را تغییر نداده ای! در توان تو نیست. و هیچ چیز دیگر هم نمی تواند. تو تنها برای ادامه دادن آفریده شدی. از همان زمان که دیدم عقلِ ملال آور شمشیرِ تیزِ جهانِ واقع را به سمت مردمک چشمم نشانه رفته، تو را آفریدم. برای تخدیر.

اگرنه تو هیچ وقت نتوانسته ای چیزی را تغییر بدهی. این اولین خوابی بود که باید از آن بیدار می شدم.


___________
این معنایی دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۵ ، ۱۰:۵۹
محسن زارع

 

از نظر نیچه، فلسفۀ واقعی چیزی است که بشود آن را به صورت یک رقص درآورد. در رقص تکرار حرکات همراه با سرخوشی، توأماَ صورت می‌پذیرد. تکرار حرکات همان تکرار دوباره هر چیزی است. در رقص، زمان، تکراری یا همان دورانی (دایره‌یی) است.

مقصود از زمان دایره‌یی آن است که همه چیز به جای اول خود بازگردد و دوباره تکرار شود. اصلاً جذاب‌بودن رقص در تکرار حرکات آن است. تن دارای انرژی و استعداد است که سپس این انرژی همراه با سرخوشی به رقص تبدیل می‌شود. آنچه در رقص اهمیت پیدا می‌کند، بعد نمایشگری آن است. این نمایش در ارتباط با فرم و فیزیک نمایشگران است که جلوه بیشتری پیدا می‌کند. در اینجا حرکات منجربه سرخوشی می‌شود و بالعکس سرخوشی باعث حرکات موزون می‌شود.

آنچه در «فلسفه به مثابۀ یک رقص» اصلاً اهمیت ندارد معرفت «آگاهی» است. آگاهی حتی می‌تواند باعث سرکوب‌شدن هرگونه سرخوشی نیز بشود. به تعبیر نیچه «آگاهی، خفقان آور است» در اینجا هرگونه آگاهی توأم با افسردگی و رخوت است و در افسردگی میل به نمایشگری به حداقل می‌رسد.1

 

__________________________________________

پری ناز

-

بالغانه است. مثل عبادت. مثل نماز. رقص عبادتِ به نظم و وزن است. نیاز است. افت و خیز دارد. نگاهِ به‌جای‌آورنده و بدون خیرگی و تماشاخواهی دارد. رقص هم وقتی نیاز نیست، ملال‌آور است. رقص، نمازِ شادی و گاهی غم است. رقص نماز عواطف است. نماز تن است.

اگر نماز، به‌خاک‌افتادن و فروتنانگی‌ست، رقص پروازست و یک تلاش یا ادای پرواز. به‌جای‌آوردن آئین پرواز. نماز آئین فروتنی و عبودیت و رقص، آئین پرواز. شاید هرکدام به‌جای‌آوردن رهایی از چیزی. نمی‌دانم. ایده‌ای دارید؟

  -  اعمال بالغانه، شرم کودکان، شرم کودکانه، چشم پوشاندن، و در نگاه پیرزن، شرم و گذشت پیرانه. انگار در اعمال همه‌شان. در همه برانگیخته شده. میانِ زنی که در آستانۀ در ایستاده و همسرش که  در نوازش‌کردن او، آن ذوقِ برانگیخته‌شده را بروز می‌دهد، نگاه دو پیرمرد نوازندۀ دوره‌گرد که آشکارا از تماشای رقص  می‌نوشند و می‌نوشند و می‌نوشند(دقیقا نوشیدن است)، در نگاه کودک که شرم نابالغ یا بازداشته‌شده، است و نگاه خود زن رقصنده  که به نقطه‌ای غیر از نگاه‌های دیگر، روی حرکات خودش متمرکز است( با نگاه  کودک و رقاص کار داریم.)

  -  بعضی اعمال بالغانه‌اند، به آن‌ها دقت کنیم؛ اعمالی که  کودکان هنگام انجام‌شان شرم می‌کنند یا دیدن آن ها در کودکان شاید شیرینی داشته‌باشد امّا آنرا جدی نمی‌بینیم. مثال هایی که به ذهنم می‌رسد: ابراز وجود در جمع بزرگترها، وهمینطور رقص،بوسه و نوازش،عبادات(بعضاً)؛ اعمالی که رنگ و بوی سکس و مسائل جنسی داشته باشد و  تماشای آن اعمال از چشم کودک، وقتی که افراد بالغ در حال انجام‌شان هستند.

  -  نگاه دوخته‌شده به زمین، نشان دهندۀ ادای یک عمل آئینی ست و معمولا می‌تواند چیزی باشد که منبع برانگیزانندۀ آن نامعلوم است یا مربوطِ خود فرد نیست آن عمل و مخاطب آن چیزی بیرون او، منِ او، است. به همین دلیل با نگاه‌های آگاهانه به دیگران، که نشانۀ حضورآگاهی و دریافت توجه است، آن‌ را خدشه‌دار نمی‌کند؛ به‌علاوه این حالت نگاه و اداکردن در جمع می‌تواند نوعی عملِ جمعی و غیر شخصی باشد، به نمایندگی یا دُورگردانِ دیگران. همانطور که درعکس می‌بینیم هم این حالت به‌تنهایی، رقص را در همه برانگیخته و نسبت به آن واکنشی می‌دهند. مثل زمانی که یک نفر متن دعا را می‌خواند و دیگران سکوت می‌کنند، به‌همراه برانگیخته‌شدن حالت و حسی که گویی دعا را از طرف آن‌ها می‌خوانند یا عرضه‌شده به خودشان می‌بینند و شریک در خوانش آن هستند. شاید پایان این رقص همه دست بزنند و اظهار شادی کنند؛ همان آمین‌گفتن و احساس رضایت یا امیدورای.

 و نیاز انسان به رقص. نماز، نظمِ نیازِ عبادت است. نظم و وزن. چنانکه رقص؛ ونیاز و شورِ هردو، افت و خیز دارد در اوقات مختلف.

اگر تمام دارایی‌م همین‌قدر بود، می‌خریدمش! آه در بساط نیست.

 

20تیر

دیدار دوبارۀ تابلوفرش دوست‌داشتنی «پری‌ناز» در بازار وکیل

___________________________

پانوشت:

  - در هنگام خواندن متن دوم، به تصویر تابلو فرش توجه کنید.

-           - اگر اسم این تابلوی نقاشی را می‌دانید یا راهنمایی می‌توانید بکنید برای پیدا کردنش، منت بگذارید و کمکم کنید. مغازه‌دار می‌گوید نقاشی متعلق به هلند دهه40 میلادی است، امّا زیاد مطمئن نیست.

     - کیفیت و نور قرمزرنگ کثیف عکس، به‌خاطر دوربین5ِ گوشی اینجانب است.

1.مقاله رقص و رنج روح از سایت آفتاب به این آدرس

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۵ ، ۲۲:۲۳
محسن زارع