خودِ گردانِ خودْگردان

نوشتار ها و سروده های محسن زارع

خودِ گردانِ خودْگردان

نوشتار ها و سروده های محسن زارع

خودِ گردانِ خودْگردان

زیبایی َت را تاب آر
و از وجودِ خود ایمن باش!

آخرین نظرات
  • ۱ مهر ۹۷، ۰۸:۳۰ - عرفان پاپری دیانت
    *ه‍

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «از دیگران» ثبت شده است

«متن زیبا و معروف نیایش برای صلح، تا پیش از 1913 ناشناخته بود. این متن پشت یکی از شمایل‌های فرانچسکوی قدیس نگاشته شده بود. اما انتساب این نیایش به او در 1936 تایید گردید و پس از آنکه متن آن در 1945 از تریبون سازمان ملل در سانفرانسیسکو خوانده شد، انتشار جهانی یافت».


 

خداوندا مرا وسیله ی صلح خویش قرار ده.

 

آنجا که کین است، بادا که عشق آورم.

آنجا که تقصیر است، بادا که بخشایش آورم.

آنجا که تفرقه است، بادا که یگانگی آورم.

آنجا که خطاست، بادا که راستی آورم.

آنجا که شک است، بادا که ایمان آورم.

آنجا که نومیدی ست، بادا که امید آورم.

آنجا که ظلمات است، بادا که نور آورم.

آنجا که غمناکی ست، بادا که شادمانی آورم.

 

خداوندا، بادا که بیشتر در پی تسلی دادن باشم تا تسلی یافتن،

در پی فهمیدن باشم تا فهمیده شدن،

در پی دوست داشتن باشم تا دوست داشته شدن.

 

چه با دادن است که می گیریم،

با فراموشی خویشتن است که خویشتن را باز می یابیم،

با بخشودن است که بخشایش به کف می آوریم،

با مردن است که به زندگی برانگیخته می شویم.1

آمین.

____________________________

رفیق اعلا، نوشتۀ کریستین بوبن، برداشتی از زندگی فرانچسکوی قدیس، مؤسس یکی از بزرگترین فرقه‌های کاتولیک. بوبن سعی دارد برای ما بگوید که چطور فرانچسکو درک خود از خداوند را به عنوان «رفیق اعلا»، جایگزین «حضرت اعلا» می کند؛ عنوانی که در کتاب مقدس با آن خداوند را مورد خطاب قرار می‌دهند. نیایش های دلنشین فرانچسکوی قدیس که در بخش پایانی کتاب آمده، لطف نزدیک‌شدن به این کتاب را دو چندان می کند.

__________________________________________

1-رفیق اعلا/ کریستین بوبن/ پیروز سیار/ انتشارات طرح نو/ ص107


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۳۷
محسن زارع

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

«در آن حوالی افراد بسیاری را می شناخت و برای همین سفر را دوست داشت.آدم همیشه دوستان تازه ای می یافت وبا این وجود مجبور نبود هرروز کنار آنان بماند.اگر آدم همواره همان آدم های ثابت را ببیند-ودر مدرسه الهیات چنین بود- احساس می کند آنها بخشی از زندگی‌اش را تشکیل می دهند؛ و از آنجا که به بخشی از زندگی ما تبدیل می شوند، به تغییر دادن زندگی ما نیز تمایل می یابند. اگر آدم آنطور که آنان انتظار دارند عمل نکند ،او را به باد انتقاد می گیرند. چون هر کس فکر می کند دقیقا می داند که ما چگونه باید زندگی کنیم، امّا هرگز نمی دانند چگونه باید زندگی خودشان را بِزیَند.»

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کیمیاگر-ص50-پائولو کوئلیو

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۲ ، ۱۵:۲۲
محسن زارع

حواس پنجگانه

بینایی‌ام را در مدرسه

بویایی‌ام را در خیابان

شنوایی‌ام را در اداره

چشایی‌ام را در آشپزخانه جا می گذارم

باز نشسته می شوم

حس لامسه را بر می دارم

به اتاق خواب که می رسم

تخت،پیانو می شود!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خطابه ی نهنگ

با آب شش های ترانزسیتور

24 ساعته آروغ می زنند

مستطیل راه می روند

ایستاده می خوابند

در بسته بندی های شش تایی

شعرهای معدنی پخش می کنند

خسته که شدند می نشینند

پشت سر دریا،صفحه می گذارند

این ماهیان آکواریوم!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آ

از دهان باز

دندان پزشک،دندان را می بیند

کلّه پز، زبان را

شاعر حرف تازه را

امّا کسی نمی داند

صاحب این دهان باز

یخ زده است!

اکبر اکسیر/ملخ های حاصل خیز

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۲ ، ۱۷:۲۷
محسن زارع
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

- از کدام پنجره می رسد بهار؟

- همان که بسته ای.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

- از پرندگان چه دیده ای؟

ـ آسمانی که نیست.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

- من بی سایه ام،تو بی ثمر! -

پاره سنگی به سرو

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

- چرا برگ هایش فروریخت؟ -

پرسید باد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن:چند شعر از کتاب«مکالمات» سروده های آقای سیروس نوذری عزیز

 شعرهایی دارد که به کل این کتاب می ارزد وشعرهایی هم..

چند شب پیش دیدمشان ،پرسیدم: همه ی شعرهاش را دوست دارید؟

گفتند: بخواهم تجدید چاپش کنم 10درصدش را حذف می کنم.(بین خودمان باشد یه کم بیشتر باید حذف بشود!)

ولی درهر صورت پراز تجربه های جدید است این کتاب،از دستش ندهید!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۲ ، ۱۹:۴۹
محسن زارع

عهد اول

   بی عصا به آب زدی/ با عصا برگشتی

  معجزه ات«والفجر هشت» بود

  بگذار این قوم/ هر چه می خواهند بهانه بگیرند......


عهد سوم

   نقاب ها چهره می شوند/ چهره ها...قاب

  و تو با چشم‌های مصنوعی‌ات می بینی

 غنائم همیشه/ می رسند به کسانی که

 با دشمن فرضی می جنگند/ این عادت پیروزی است.....


عهد هشتم

  ... وتو کتاب مقدس جنگ شده ای

  «سوره عشق»/آیه ی «شلمچه» تا «مهران»:

«آتش سرد شد / آتش گلستان شد / ابراهیم هنوز می سوزد!»

گزیده ی«کتاب مقدس»

مهدی عظیمی مورچه خورتی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

-      - جنگ را درک نکرده ام ولی این شعر ومستند‌فیلم روزهای آخر زمستان را خیلی دوست دارم.

-      - از خیر اشکالات تداخل کاربرد تلمیح ها بگذرید جان من!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۲ ، ۱۷:۴۲
محسن زارع