خودِ گردانِ خودْگردان

نوشتار ها و سروده های محسن زارع

خودِ گردانِ خودْگردان

نوشتار ها و سروده های محسن زارع

خودِ گردانِ خودْگردان

زیبایی َت را تاب آر
و از وجودِ خود ایمن باش!

آخرین نظرات
  • ۱ مهر ۹۷، ۰۸:۳۰ - عرفان پاپری دیانت
    *ه‍
دوشنبه, ۴ دی ۱۳۹۱، ۰۸:۲۷ ق.ظ

Unknown

حال وهوای من، حالی ست «لاله گون»

بی دست وسر به خون،عاری ز هرچه «هست»


رقصان به باد عشق ،با اینکه پا به خاک

هست از پی امْ روان،«مجنون»،دوان،چو مست


تنها میان «دشت»، گویند:« وحشی است،

بیچاره دیده خواب ، در نقش  منجی  است


کرده به پا چو نوح،طوفان وکشتی ای

یا پارهْ بحر جهل، کرده ستْ1 عصا به دست»

                      در خیل خواب خلق، افسانه شد «طلب»......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.می توانید« کرده» را بدون «ست» بخوانید.

-: ببخشید اشکالات رو،نخواستم شاعری کنم، غرض فقط عرض حال بود.

ـ: نه جون من بیا شاعری کن، حالا انگار وختی می کنه، چه گلی به سرمون می زنه!

-:سعی می کنم توی پست های بعدی کمی بحث روز بکنم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۱۰/۰۴
محسن زارع

سروده هام

نظرات  (۱۰)

۰۴ دی ۹۱ ، ۱۶:۴۷ بهداد بلیغ فر
بی صبرانه در انتظار
قلمت سبز...

چه زیبا نوشته ای حال و هوای خودتو!!!!!!
روے نــפڪـــ پـنـجــﮧ هـــآیـــم بــلــنב مے شــפمــــ


ســرم رآڪـــ ـج میڪـــ نــم פ خـــیره مــی شــפم به لبــآنــتـــ


آرام مــے بــפســمـشآنـــــ


פ آنــפقــت استــــــ


ڪـــه تـــــפ یـــﮧ عـــالمـــ ـﮧمـــــرב مــ ےشـــو


פ مــــטּ یــه عـــالمــــﮧـ زنــــــ
ابرها ماجرای تلخ منند , هستی ام رعد و برق و باران است

ابر و من ماجرای عصیانیم , باید از رنگ و بوی ما ترسید

نه هوا جای بال و پر زدن است , نه زمین در خور فرو رفتن

دیگر این جا مجال ماندن نیست , آه باید به آسمان کوچید
نمی دونم شاید مشکل از منه ( که هست قطعا) ولی من شعراتو -درست- درک نمی کنم. نمی فهمم دقیقا چی می خوای بگی! یا شایدم شعرات از فرط معنا وارد حوزه بی معنایی شده که در این صورت خودتم نباید بفهمیشون!؟

مثلا از این عرض حال جنابعالی من آخرش نفهمیدم حالت چطوره چی شده کی کجاست کی خواب دیده کی به کیه!





سلام ببخشید دیر جواب می دم(امتحان وبندوبساط دیگه)راستش مشکل از شما نیست،مشکل از ذهن بندست که هیچ چیزش به آدمیزاد نبرده،صعب المخرجه!،تقریبا همه ی شعرهایی که اینجا می ذارم با یه روشی تومایه های تداعی آزاد می نویسم(عبارت دیگه ای براش پیدا نکردم)، و کمتر میشینم به اصلاح کردن وبازی با کلمات، واگر می بینی کمی نامفهومه(البته اینو قبول ندارم) شاید به دودلیل:اول به خاطر همون روشی که گفتم، هر کدوم از شعرها پر از نماد وتصویرهای درهم میشه،مثلا همین «دیوانه ام» حدود 12تا تصویر ونمادبا هم بود،(تازه یه چندتاشو خودمم نمی دونستم محمدحسین پیدا کرد).ثانیا همون طور که گفتم اینا مابین نوشته های شبانم درمیان که گاهی اوقات با یه نقاشی(بازم کشیده شده به همون روش) ویه عکس همراهن وبا اونا کامل تر میشن،به علاوه چون شخصی هستن ،گاهی مجبور میشم تا اونجایی که به معناش صدمه نزنه بعضی جاهاش رو حذف کنم(مثلا دوتا بیت همین پست)،تازه با این حال بعضی از دوستان میان میگن که:« شراب ناخورده چشم خمار می کند!» واز اینجور چیزا.
زیادی طولانی شد،خلاصه بحث اینکه مطالب بالا رو زیادی جدّی نگیر، هرجور خواستی بخون وبرداشت کن ،نگران نباش «شاید اصلا ماهی ای وجود نداشته باشد». ای کاش همه مثل شما اینطور صاف وصادق نظراشونو ابراز می کردن. بی نهایت ممنونتم.
۱۱ دی ۹۱ ، ۱۰:۲۷ امید-کاشان
سلام
منم شما رو لینک کردم
سر فرصت مطالبتون رو میخونم
ممنون
متشکرم و فهمیدم. خودمم -به روش هایی دیگه البته- از این جور چیزها می نویسم اما برای کسی نمی خونمش و اگه وبلاگ داشتم نمی ذاشتمشون چون فقط هاله هایی از معنا رو به دست خواننده میده و صرفا اعصابشو می ریزه بهم مخصوصا با این همه به قول خودت نمادایی که استفاده می کنی. با این حال گهگاه خوندن این جور متنا لذت بخشه و منم از این به بعد سعی میکنم به همون درک ناقص و مبهم از نوشته هات بسنده کنم.
ممنون دوستم
به متفاوت ترین وبلاگ سرگرمی تفریحی بیایید
FunGroup2.mihanblog.com
منتظرتون هستیم.
سلام وب جالبی داری خوشحال میشم بهم سربزنی اگه باتبادل لینک موافق بودی بهم خبر بده
۱۸ خرداد ۹۲ ، ۲۰:۴۲ مارال عباسی
دعوتید به خوانش یک سپید...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی